بیست و هفت ماهگی عسلم
بیست و هفت ماهگیت مبارک عسلم. عسل مادر در حال عسل خوردن در خانه ی مان جون. امیرعلی آقا دو سالش که تموم شده بود. تمام روابط خوانوادگی رو میگفت بجز خاله، و از آنجایی که بعد از مامان و بابا، دایی میگفت، بین خاله و دایی کوچیکه کل کله حسابی برقرار بود. به همه ی خانم ها. اعم از آشنا و غریبه، عمه می گفت. آقایون جوان رو عمو و کمی مسن رو آقاجون(البته امیرعلی مبتکر،ابتکار به خرج داده بود و آقین دون رو جایگزین آقاجون کرده بود) صدا می کرد. آقین دون، مان دون(مامان جون)، عمه، عمو همه رو می گفت بجز خاله. بر طبق واقعیات ادای حرف خ مشکل است و به نظر بنده هر کس این کلمه را برای خواهر مادر برگذیده دشمن خاله بوده:-) حتی ا...
نویسنده :
مامان و بابای امیرعلی
23:52